راهي کربلا ميشوي.آنهايي که سفر اولشان نيست از دور دنبال گنبد عباس (ع) ميگردند وتو همه چيز برايت جديد است. همه عمرت منتظر چنين روزي بودي. بر مشامم ميرسد هر لحظه بو ي کربلا. پايت به کربلا مي رسد. به سمت هتل که مي روي سمت راستت گنبد ابالفضل(ع) هست ...

نيمه شعبان سال 82 بود...فكر كنم 15 مهر يا 19 مهر...

شبي كه براي اولين بار اومدم كانون.

كانون هم مثل همه جا ايراد داره!
اما با همه ي ايرادهايي كه داره، توي اين عصر هيچ جا رو با اونجا عوض نميكنم...هيچ جا

..

سلام

اين روزها.. مجلس اب عبدلله .. پاي منبر آقا سيد .. انصـــــافا ما رو دعا كنيد

داريم ميپكيم

ياعلي

..

اولين بار اسفند 81 واسه سفر مشهد همراه كاروان كانون شدم و حسينيه رو كه بهش ميگين كانون و بچه هاشو و ازينا رو ديدم فقط ديدم اما هنوز كانوني نشدم؛ عمرا كانوني بشم، از رو جنازه ام رد بشم كه كانوني بشم

سلام . خسته نباشيد . هم بچه بازي رو خوب اومدي و هم انتخابات . اما كلاً مطلبت بوي كانون ميداد . منم 8 محرم به كانون اومدم . شب علي اكبر . شب شهداء . گاسم خاطرش رو توي وبلاگم زدم . يا سفينه النجاه ...

سلام ....شب حضرت رقيه بود كه كانوني شدم .....با اين شعر : رقيه كودك بابا** كوچك بابا **اندر اين صحرا مانده غريب و تنها...هي چه زود گذشت .....چه زود يادم رفت

خوش به حال ما كه دوستاني مثل شما داريم ...

سلام.

اين كه چند سال ميشه كه ميام كانون رو دقيق نمي‌دونم، شايد 7 سال، اما به حساب قمري... اولين روزها، محرم بود... دقيق‏تر بگم: تاسوعا...

بچه‏بازي... جدّنا! جالبه كه همه‏ي چيزاي زشت رو سر بچه‏هايي مي‏شكونيم كه از جهت سادگي و صفا هميشه مثل هستند...

سلام
کانون.............هيچ و قت به اين فکر نکردم که تاريخ اول کانون اومدنم کي بوده ، ولي خوبه آدم بعضي وقت ها ، بعضي چيز ها رو يادش باشه، ولي فکر کنم تابستونه 3 سال پيش بود که با بچه هاي دانشگاهمون اومديم (شهيد با هنر کرمان) اومديم پيش آقا سيد و توي فاطميه بوديم ، و هيچ وقت رفتار خوب علي اقا رو با خودم يادم نمي ره .............
ان شاءالله با هم باشيم تا زماني که کليد کانون رو به دست آقا امام زمان بديم .

سلام

منم چند روز ديگه کانون اومدنم هشت ساله ميشه ...

خدا كنه هميشه توفيق حضور داشته باشيم!

سلام . متني كه از دل برايد لاجرم بر دل نشيند ... انشالله تا آخر عمر سر سفره اباعبدالله با هم باشيم