سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنج شنبه 103 آذر 1: امروز

هوالفتاح

للحق

سلام

ببخشید خیلی وقت نمی کنم بنویسم!!!اول چند تا مطلب :

بالاخره در سالروز میلاد حضرت زینب (س)، وب سایت حاج خانم راه اندازی شد. http://www.Etrenamaz.ir

- بحث مذاکره با آمریکا حسابی داغ هست. شمام نظر بدید : http://www.rahpouyan.com/forum/topic.asp?TOPIC_ID=5909

قرار بود در مورد موضوع  " ازدواج فرهنگی  "صحبت کنم.

خیلی فکر کردم چجوری شروع کنم، بالاخره تصمیم گرفتم خیلی ساده برم سر اصل مطلب.

راستش اصل کلمه "ازدواج فرهنگی" رو با واسطه از جناب استاد انجوی نژاد شنیدم. خب منظور چیه ؟

این ترکیب از دو کلمه ازدواج به معنی یک پیمان مقدس بین یک نفر مونث و یک نفر مذکر تشکیل میشه و هدف اصلی اون از دیدگاه اسلام " یافتن آرامش" (سوره الروم آیه 21) می باشد.

و کلمه فرهنگی، این کلمه در فرهنگ لغت ها دارای معانی بسیار زیادی هست و مراد ما از این کلمه در عبارت ازدواج فرهنگی، هم ناظر به ازدواج افراد فرهنگی هست و هم ناظر به محیط های فرهنگی است.

بلافاصله بعد از اتمام جنگ تحمیلی، حدود سالهای 70 -71، مبحث تهاجم فرهنگی و لزوم حضور در عرصه های فرهنگی برای مقابله با این تهاجم در کشور مطرح شد، کاری به این ندارم به اینکه حالا آیا اصلا به این قضیه درست پرداخته شد یا نه و ....

بحث من سر اون کسانی هست که لزوم حضور در این جبهه رو درک کردن و پا به این میدون گذاشتن. طبیعتا کانون هایی فرهنگی، پایگاههای بسیج، هیئت ها، مساجد و... از اصلی ترین این محیط ها برای تشکیل یک جبهه فرهنگی برای تقابل با تهاجم فرهنگی بودند.

به طور بسیار طبیعی، کار توسط بزرگتر ها ولی با محوریت جوان ها و نوجوان ها شروع شد و بعد از گذشت چند سالی و رشد سنی دست اندرکاران این محیط ها، در سال های اخیر اکثر این فعالان عرصه فرهنگ عمومی جامعه به سن ازدواج رسیدند.

بگذارید تعدادی از الفاظی که این روزها زیاد ممکنه از دوستانی که با هم کار می کردیم و ازدواج کرده اند می شنویم رو با هم ببینیم  : ( البته ممکنه خود ما هم از این جملات زیاد گفته باشیم. )

-          دیگه نمی رسم بیام، شرمنده زندگی خرج داره

-          زندگی متاهلیه دیگه، دیگه کار اینجوری فایده نداره

-          باید به فکر یه شغل نون و آب دار بیفتم

-          شوهرم اجازه نمیده دیگه بیام جلسه

-          خونواده شوهرم بهم گیر میدن اگر زیاد بیام

-          و....

یک بحثی هست پیرامون اینکه اصولا مسئولین اینگونه محیط های فرهنگی باید به فکر زندگی مادی نیروهاشون باشند، این صد در صد صحیح است ولی فعلا باهاش کاری نداریم.

من فکر میکنم نیازی به اثبات لزوم حضور تاریخی و سرنوشت ساز جوان های متعهد و متخصص در عرصه های فرهنگی نباشه !

به نظر من حالت ایده آل این است که فعالان عرصه فرهنگی که در دانشگاه ها،کانون های فرهنگی، مساجد، هیات ها، پایگاه های بسیج و... فعالیت می کنند، و قصد ازدواج دارند، گزینه های مورد نظر خودشون رو از بین همفکرها و یا حتی همکار هاشون انتخاب کنن.

این یعنی تشکیل یک زندگی که خیلی از معیارهای تشکیلش با معیارهای ازدواج های امروزی اصلا تطابق نداره. اگر دو نفر با نظرات یکسان که در یک محیط با هم پرورش یافته و دائم برای ترویج یک فکر و یک فرهنگ مشترک بخواهند با یکدیگر ازدواج کنند، طبیعتا ساده، بدون گناه، بدور از تجمل های مرسوم و... ازدواج کردن خیلی براشون سخت نخواهد شد.

اما مزایای تشکیل یک ازدواج فرهنگی :

-          درک متقابل حرفه ای ( شغلی ) از طرفین، به نحوی که در اکثر موارد ذائقه هر دو طرف شبیه یکدیگر بوده و از خیلی از درگیریها و ناراحتی های اول ازدواج جلوگیری خواهد شد.

-          کمک و همفکری به یکدیگر در مشکلات و تصمیم گیریها

-          انتقال بسیار ساده و شفاف تجربیات به یکدیگر و طبیعتا روشن شدن زوایای تاریک اعمال برای هر یک از طرفین

-          تشکیل گروه های مزدوجین فرهنگی و بتبع اون تشکیل جوامع کوچک فرهنگی و گروهای دوستی خانوادگی که همگی بر اساس معیارهای مشترک وارد زندگی شده اند و فراهم آمدن محیط سالم برای رشد فرزندان

و معایبش :

-          افراط هر یک از طرفین در سر سپردن به مشاغل فرهنگی خود، ممکنه علاوه بر ایجاد دلخوری های طبیعی در زندگی مشترک، باعث زده شدن طرف مقابل از کارها و محیط های فرهنگی بشه به نحوی که ممکنه بعضا طرف مقابل حضور در این دسته فعالیت ها را برای خود قدغن کند.

-          افراط هر دو نفر و ایجاد دلمشغولی های زیاده از حد و اندازه های خواسته شده، باعث میشه که این زوج از پرداختن به وظایف اصلی خودشون باز بمونن، وظایفی مثل تولید مثل و بچه دار شدن، صله ارحام و رسیدگی به امور خانواده های طرفین و ....

-          در صورت عدم حرکت به سوی رشد و تعالی فکری و معرفتی، ممکنه بعد از چند سال این کانون خانواده تبدیل به یک محیط دگم، عقب افتاده فکری و ... بشود که به هیچ وجه محیط مناسبی برای تربیت فرزند با توجه به معیارهای اسلامی نیست.

و اما دوستانی که ازدواج کرده اند و فکر میکنند که مثلا ممکنه ازدواجشون فرهنگی ( با این تعبیری که عرض شد) نباشه، قضیه خیلی خیلی ساده هست. یکی از زوجین علاقمند به حضور در عرصه های فرهنگی و دیگری بی علاقه و یا بی توجه ...

در اینگونه مواقع فردی که علاقه داره زندگی خودش رو تبدیل به یک زندگی فرهنگی بکنه و همسرش هم وارد عرصه های فرهنگی بشه، بهترین راه براش اینه که با اخلاق و خلق و خوی مناسب اسلامی و فرهنگی، آرام آرام همسر رو وارد چنین محیط هایی نماید. فکر میکنم اگر واقعا کسی بخواد این امر شدنی است ولی شاید یکسال صبر و کار دقیق فرهنگی برای آموزش و علاقمند کردن طرف مقابل نیاز باشه.( البته برای آقایون این امر ساده تر هست تا خانم ها )

نمیدونم تونستم حق مطلب رو ادا کنم یا خیر، به هر حال چیزی که به ذهن ناقص من میرسید این بود، ببخشید اگر ضعیف و پر نقص بود. 


 نوشته شده توسط رهرو در چهارشنبه 86/3/2 و ساعت 2:3 عصر | نظرات دیگران()

 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقل مکان
[عناوین آرشیوشده]