سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنج شنبه 103 آذر 1: امروز

-          رحلت عارف واصل جناب میرزا جواد آقای ملکی تبریزی ( استاد اخلاق حضرت امام خمینی، آیت الله خویی و...)

خدا می داند چقدر از انقلاب اسلامی ایران مدیون آموزش های اساتیدی همچون میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، علامه طباطبایی و .. بوده و هست.

قلم من توان نوشتن از آیت الله ملکی تبریزی رو نداره ، کافیه به تعدادی از آثار ایشون یه نگاهی بندازیم : المراقبات، رساله لقاءالله و... ، ضمنا ایشون از بکائون ( زیاد گریه کنندگان ) قرن بودن و در هنگام نماز جان به جان آفرین تسلیم کرده است.

 

-          رای مجلس شورای اسلامی به بی کفایتی سیاسی بنی صدر

در پی مخالفت های آشکاری که بنی صدر مخلوع نسبت به نظام جمهوری اسلامی داشت، نمایندگان مجلس با اکثریت آراء در سال 1360 ( به نظر من عالم الحزن انقلاب اسلامی هست ) به بی کفایتی سیاسی بنی صدر رای داده شد و در پی اون، حضرت امام خمینی (ره)، دولت بنی صدر رو خلع کرد.

و دقیقا یک هفته بعد از این جریان، واقعه تلخ انفجار دفتر حزب جمهوری و شهید شدن آیت الله دکتر بهشتی و یارانشون اتفاق افتاد، و چیزی حدود سه ماه بعد، انفجار دیگری در شهریور همان سال دکتر باهنر و شهید رجایی را واصل کرد و ملت را در غمی جانکاه فرو برد.

 

-          شهادت دکتر مصطفی چمران

ای مصطفی، شاید تنها کسی باشی که تمام کتاب هایت را حداقل 2 بار مطالعه کرده ام.

شاید تنها کسی باشی که به حد پرستش دوستت دارم.

شاید تنها کسی باشی ( بعد از معصومین ) که زیاد باهاش درد دل می کنم.

شاید تنها کسی باشی که مرامت رو با شیفتگی تمام دوست دارم.

مردونگیت ، عرفانت، از دنیا بردینت، مرد عمل بودنت، دلبسته نبودنت، مطیع بودنت، عشقت و...

 

خلاصه که این 31 خرداد عجب روزیه

نظر شما چیه ؟


یه تعداد هم لینک ببینید :

خبر انتصاب حجت الاسلام انجوی نژاد به سمت ریاست ستاد نماز جمعه شیراز

کتاب صوتی کشتی پهلو گرفته

معرفی عطر نماز توسط سایت حوزه

معرفی عطر نماز توسط سایت ستاد اقامه نماز

معرفی عطر نماز توسط سایت ایکنا

 

انشالله مطلب بعدی رو نزدیکای میلاد حضرت زهرا (س) با عنوان "یاس در آتش " بررسی وضعیت زنان در جامعه مدنی با جامعه مهدوی خواهم نوشت.

--------------------------------------

دیدم مطلبم نکته آموزش نداره طاقت نیوردم...

میگن دنیا مثل سگ هار می مونه !
خصوصیت سگ هار اینه که اگر بدوویی دنبالش،‏ از دستت فرار می کنه ! و اگر ازش فرار کنی،‏ دنبال سرت میدووه !

جالبه نه ؟ من که خودم خیلی از نمونه های برخورد با دنیا رو دیدم و این اصل رو توش دریافتم،‏ ضمن اینکه این یه اصل طبیعی هست،‏یعنی آدم حتی !!! اگر بداند که فرار از دنیا باعث رو آوردن دنیا به سمتش میشه،‏ و به همین نیت از دنیا فرار کنه !!!‏کارش جواب میده! عجب دنیاییه ها‏! نه ؟


 نوشته شده توسط رهرو در پنج شنبه 86/3/31 و ساعت 9:59 صبح | نظرات دیگران()

قبلنا...!

کذب                          کذبا                         کذبوا
کذبت                        کذبتا                        کذبن
کذبت                        کذبتما                      کذبت
کذبت                        کذبتما                      کذبتن
  کذبت                      کذبنا

-----------------------------------------------

  
همین روزا... !

یکذب                         یکذبان                         یکذبون
تکذب                         تکذبان                         یکذبن
تکذب                         تکذبان                         تکذبون
تکذبین                       تکذبان                         تکذبن
اکذب                      نکذب


بعضیمون در نیت، بعضی در حرف، بعضی در عمل و بعضی در همه زندگی
برای همینه که همیشه عقبیم، هممون !!!!
تا وقتی که هم اینجوری بمونیم، وضع به همین منوال خواهد بود...


 نوشته شده توسط رهرو در پنج شنبه 86/3/17 و ساعت 12:29 عصر | نظرات دیگران()

وبلاگ می نویسم، چون خرج نداره! لازم نیست برای راه انداختنش با مردم سر و کله بزنم! چشم تو چشم نامحرم بدوزم که قیمت کارم رو حساب کنه! برام مهم نیست می خونی یانه! مهم نیست پیام میزاری یا نه! اصلا ولش کن...

برنامه کاری من جوریه که معمولا صبح اول صبح از خونه میزنم بیرون تا ساعت 2‍،‏ بعد سریع سوار ماشین میشم و میام خونه!‏ نهاری و استراحتی و حدودای 4-5 میزنم بیرون و بعدش میرم شرکت. تا حدودای ساعت 9 شب که باز سوار ماشین میشم و میرم منزل. لذا چون اکثر ساعتهایی که توی خیابون ها رد میشم،‏ موقع خلوتی خیابون ها هست،‏خیلی زیاد با مردم سر و کله نمی زنم.

امشب سر شب، بعد از نماز مغرب،‏ از شرکت زدم بیرون (‏محل شرکت ما از خوبی یا بدی بختمون در مرکز شیراز قرار گرفته - سینما سعدی ). سریع پریدم سوار تاکسی و تا مقصد با تاکسی رفتم.

وااااااااااای چه خبره‏!‏ چقدر خیابون ها رنگ رنگ هستن. چقدر مردم می دوند،‏یکی داره با تلفن همراه حرف میزنه،‏ یکی با دختر مشتری دل میده قلوه می گیره،‏ یکی داره شماره میده‏!!!! یکی با قیافه بزک کرده با یک توله سگ در بقل داره تو پیاده رو راه میره !!!و...

از اون دسته از آدمایی نیستم که هی بشینم بگم وضع خراب شده،‏ آخر الزمانه و....

انصافا امشب که بیرون رفتم،‏ چشمم که به این وضعیتا افتاد 2 تا چیز رو هی بهش فکر می کردم :

- برای چی آفریده شدیم ؟ دوست بشیم ! بخوریم ! معامله کنیم! بزک کنیم ! غافل باشیم !!!! زیاده بطلبیم! شور بزنیم!‏ برسیم به خواستمون ! دلمون رو بزنه !‏ دنبال چیز جدید باشیم ! !!!!
هممون غافلیم. ( شاید خیلی کم باشن کسایی که واقعا غافل نیستن...)
غفلت هممون رو بیچاره کرده!‏ 26 سال از عمرم گذشت!!! نشدم چیزی که براش آفریده شدم! وای خدا. پسر پسر حاج سیف هم رفت !‏تصادف کرد،‏ضربه مغزی...حسن نظری هم! و و و . یهو نگاه میکنی که بانگ برآمد و خواجه برفت...

- خدایا برای غربتت دلم می سوزه. البته دلم برای خودم میسوزه که تو رو ندارم. خدایا ما بچه مذهبیا توی جامعه غریب نیستیم. تو غریبی،‏غریب.فدای غربتت بشم...

از خودم بیشتر از همه بدم میاد. این همه سالهای سال خدا برام هزینه کرد،‏ حتی به درصدی از چیزی که براش آفریده شدم نرسیدم. گناه! غفلت! تنوع طلبی‏! دنیا خواهی! و....

قراره یه جمعه ای یه اتفاقی بیفته ....

به قول ماه ناتمام : جمعه ها را می شمارم...

 


 نوشته شده توسط رهرو در پنج شنبه 86/3/10 و ساعت 10:30 عصر | نظرات دیگران()
 

للحق

هوالفتاح

نمی خواستم حالا حالاها بروز کنم ولی یکی دوتا قضیه باعث شد این مطلب رو بزنم.

دیروز ( یکشنبه ) توی یک جلسه ای با حضور رئیس ادارات شیراز با سخنرانی فرماندار شیراز بودم، به دلیلی که قرار بود تا آخر جلسه بمونم، رفتم ته سالن و یه جای دنج دور میز کنفرانس پیدا کردم ونشستم.
هر کدوم از روسای ادارات که وارد اتاق کنفرانس میشدن، شاید حدود 2-3 دقیقه طول می کشید تا بتونه یه جایی پیدا کنه. اینقدر تعارف و سلام و احوالپرسی ....

ناخودآگاه پیش خودم گفتم اگر هر کدوم از ماها می دونستیم که چه وضعیتی از لحاظ گناه و ... داریم، مطمئنا به هیچ وجه حاضر نمی شدیم با دیگری دور یک میز بنشینیم، چه برسه به اینکه بخوایم احوالپرسی کنیم و به قول بعضیا چاق سلامتی.

یا ستارالعیوب

بعد از چند ساعت که از جلسه بیرون اومدم و رفتم پای اینترنت، همینطوری اتفاقی رفتم سراغ سایت کلوب،  تغییرات اساسی توی سایتش داده بود  که جالب به نظر اومد.

ظاهرا این تغییرات از صبح یکشنبه داده شده بوده، باور نمی کنید چه تعداد تماس داشتم از دوستام مبنی بر اینکه کلوب تغییر کرده و الان نام کاربری  رو هم نشون میده، ازم میخواستن که ببینم میشه کاری کرد که این نام کاربریشون رو تغییر بدن یا نه!!!

اکثرشون میگفتن چون می دونستیم کلوب اون رو نشون نمیده، همینجوری یه چیزی انتخاب کردیم و....

خدا به دادمون برسه، اینجا که دنیاست. اگر خدا بخواد یهو تمام حالات و وضعیت های ما رو توی آخرت بروز بده که کارمون تمومه!!! بیچاره بیچاره بیچاره میشیم.

خدایا، ما به ستاریتت در روز قیامت محتاجتریم.

این ذکر رو خیلی دوست دارم : یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح 


 نوشته شده توسط رهرو در دوشنبه 86/3/7 و ساعت 9:6 صبح | نظرات دیگران()

هوالفتاح

للحق

سلام

ببخشید خیلی وقت نمی کنم بنویسم!!!اول چند تا مطلب :

بالاخره در سالروز میلاد حضرت زینب (س)، وب سایت حاج خانم راه اندازی شد. http://www.Etrenamaz.ir

- بحث مذاکره با آمریکا حسابی داغ هست. شمام نظر بدید : http://www.rahpouyan.com/forum/topic.asp?TOPIC_ID=5909

قرار بود در مورد موضوع  " ازدواج فرهنگی  "صحبت کنم.

خیلی فکر کردم چجوری شروع کنم، بالاخره تصمیم گرفتم خیلی ساده برم سر اصل مطلب.

راستش اصل کلمه "ازدواج فرهنگی" رو با واسطه از جناب استاد انجوی نژاد شنیدم. خب منظور چیه ؟

این ترکیب از دو کلمه ازدواج به معنی یک پیمان مقدس بین یک نفر مونث و یک نفر مذکر تشکیل میشه و هدف اصلی اون از دیدگاه اسلام " یافتن آرامش" (سوره الروم آیه 21) می باشد.

و کلمه فرهنگی، این کلمه در فرهنگ لغت ها دارای معانی بسیار زیادی هست و مراد ما از این کلمه در عبارت ازدواج فرهنگی، هم ناظر به ازدواج افراد فرهنگی هست و هم ناظر به محیط های فرهنگی است.

بلافاصله بعد از اتمام جنگ تحمیلی، حدود سالهای 70 -71، مبحث تهاجم فرهنگی و لزوم حضور در عرصه های فرهنگی برای مقابله با این تهاجم در کشور مطرح شد، کاری به این ندارم به اینکه حالا آیا اصلا به این قضیه درست پرداخته شد یا نه و ....

بحث من سر اون کسانی هست که لزوم حضور در این جبهه رو درک کردن و پا به این میدون گذاشتن. طبیعتا کانون هایی فرهنگی، پایگاههای بسیج، هیئت ها، مساجد و... از اصلی ترین این محیط ها برای تشکیل یک جبهه فرهنگی برای تقابل با تهاجم فرهنگی بودند.

به طور بسیار طبیعی، کار توسط بزرگتر ها ولی با محوریت جوان ها و نوجوان ها شروع شد و بعد از گذشت چند سالی و رشد سنی دست اندرکاران این محیط ها، در سال های اخیر اکثر این فعالان عرصه فرهنگ عمومی جامعه به سن ازدواج رسیدند.

بگذارید تعدادی از الفاظی که این روزها زیاد ممکنه از دوستانی که با هم کار می کردیم و ازدواج کرده اند می شنویم رو با هم ببینیم  : ( البته ممکنه خود ما هم از این جملات زیاد گفته باشیم. )

-          دیگه نمی رسم بیام، شرمنده زندگی خرج داره

-          زندگی متاهلیه دیگه، دیگه کار اینجوری فایده نداره

-          باید به فکر یه شغل نون و آب دار بیفتم

-          شوهرم اجازه نمیده دیگه بیام جلسه

-          خونواده شوهرم بهم گیر میدن اگر زیاد بیام

-          و....

یک بحثی هست پیرامون اینکه اصولا مسئولین اینگونه محیط های فرهنگی باید به فکر زندگی مادی نیروهاشون باشند، این صد در صد صحیح است ولی فعلا باهاش کاری نداریم.

من فکر میکنم نیازی به اثبات لزوم حضور تاریخی و سرنوشت ساز جوان های متعهد و متخصص در عرصه های فرهنگی نباشه !

به نظر من حالت ایده آل این است که فعالان عرصه فرهنگی که در دانشگاه ها،کانون های فرهنگی، مساجد، هیات ها، پایگاه های بسیج و... فعالیت می کنند، و قصد ازدواج دارند، گزینه های مورد نظر خودشون رو از بین همفکرها و یا حتی همکار هاشون انتخاب کنن.

این یعنی تشکیل یک زندگی که خیلی از معیارهای تشکیلش با معیارهای ازدواج های امروزی اصلا تطابق نداره. اگر دو نفر با نظرات یکسان که در یک محیط با هم پرورش یافته و دائم برای ترویج یک فکر و یک فرهنگ مشترک بخواهند با یکدیگر ازدواج کنند، طبیعتا ساده، بدون گناه، بدور از تجمل های مرسوم و... ازدواج کردن خیلی براشون سخت نخواهد شد.

اما مزایای تشکیل یک ازدواج فرهنگی :

-          درک متقابل حرفه ای ( شغلی ) از طرفین، به نحوی که در اکثر موارد ذائقه هر دو طرف شبیه یکدیگر بوده و از خیلی از درگیریها و ناراحتی های اول ازدواج جلوگیری خواهد شد.

-          کمک و همفکری به یکدیگر در مشکلات و تصمیم گیریها

-          انتقال بسیار ساده و شفاف تجربیات به یکدیگر و طبیعتا روشن شدن زوایای تاریک اعمال برای هر یک از طرفین

-          تشکیل گروه های مزدوجین فرهنگی و بتبع اون تشکیل جوامع کوچک فرهنگی و گروهای دوستی خانوادگی که همگی بر اساس معیارهای مشترک وارد زندگی شده اند و فراهم آمدن محیط سالم برای رشد فرزندان

و معایبش :

-          افراط هر یک از طرفین در سر سپردن به مشاغل فرهنگی خود، ممکنه علاوه بر ایجاد دلخوری های طبیعی در زندگی مشترک، باعث زده شدن طرف مقابل از کارها و محیط های فرهنگی بشه به نحوی که ممکنه بعضا طرف مقابل حضور در این دسته فعالیت ها را برای خود قدغن کند.

-          افراط هر دو نفر و ایجاد دلمشغولی های زیاده از حد و اندازه های خواسته شده، باعث میشه که این زوج از پرداختن به وظایف اصلی خودشون باز بمونن، وظایفی مثل تولید مثل و بچه دار شدن، صله ارحام و رسیدگی به امور خانواده های طرفین و ....

-          در صورت عدم حرکت به سوی رشد و تعالی فکری و معرفتی، ممکنه بعد از چند سال این کانون خانواده تبدیل به یک محیط دگم، عقب افتاده فکری و ... بشود که به هیچ وجه محیط مناسبی برای تربیت فرزند با توجه به معیارهای اسلامی نیست.

و اما دوستانی که ازدواج کرده اند و فکر میکنند که مثلا ممکنه ازدواجشون فرهنگی ( با این تعبیری که عرض شد) نباشه، قضیه خیلی خیلی ساده هست. یکی از زوجین علاقمند به حضور در عرصه های فرهنگی و دیگری بی علاقه و یا بی توجه ...

در اینگونه مواقع فردی که علاقه داره زندگی خودش رو تبدیل به یک زندگی فرهنگی بکنه و همسرش هم وارد عرصه های فرهنگی بشه، بهترین راه براش اینه که با اخلاق و خلق و خوی مناسب اسلامی و فرهنگی، آرام آرام همسر رو وارد چنین محیط هایی نماید. فکر میکنم اگر واقعا کسی بخواد این امر شدنی است ولی شاید یکسال صبر و کار دقیق فرهنگی برای آموزش و علاقمند کردن طرف مقابل نیاز باشه.( البته برای آقایون این امر ساده تر هست تا خانم ها )

نمیدونم تونستم حق مطلب رو ادا کنم یا خیر، به هر حال چیزی که به ذهن ناقص من میرسید این بود، ببخشید اگر ضعیف و پر نقص بود. 


 نوشته شده توسط رهرو در چهارشنبه 86/3/2 و ساعت 2:3 عصر | نظرات دیگران()

بسم ربی
للحق
سلام
با تشکر از همه بزرگوارانی که لطف کردن و قابل دونستن و سر زدن.
راستش قصد داشتم یه مطلب که مدت زیادیه بهش فکر میکردم رو امروز بزنم به نام "ازدواج فرهنگی ".
اما یه قضیه ای پیش اومد که باعث شد این مطلب رو بزارم برا بعد و بپردازم به یه موضوع دیگه.
اسم این موضوع رو گذاشتم " مدیریت با گل طلایی "
احتمالا اکثرا از اولین جشنواره ملی رسانه های دیجیتال که توسط وزارت فرهنگ و ارشاد امسال برگزار میشه خبر دارید.
بلافاصله بعد از خبر دارد شدن از قضیه جشنواره به سراغ سایت رفتم و خیلی خوشحال شدم که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی چنین عمل بجایی رو داره شروع می کنه.
واقعا کار مفید و قابل توجه هست که بالاخره یک نهادی به فکر ساماندهی وضعیت
IT کشور افتاده . ( البته بعد از طرح جالب ساماندهی پایگاه های اینترنتی فارسی !!! )
 فکر کنم حدودای  بهمن ماه 1385 بود که این جشنواره در اینترنت با دو آدرس
http://www.MediaFestival.ir و http://www.Dmf.ir شروع به فعالیت کرد.
خبرگزاری ها یواش یواش شروع کردن به انعکاس خبر این جشنواره.
در ابتدا قرار بر این بود که جشنواره ای برگزار شود در 4 زمینه بازی های رایانه ای، سایت و وبلاگ، نرم افزارهای تلفن همراه، نرم افزارهای چند رسانه ای، تا هم محصولات رسانه ای در این 4 زمینه شناخته بشه و هم اینکه فعالان عرصه رسانه های دیجیتال شناخته شود.
پیشنهاد می کنم کلیه خبرهای این سایت را در اینجا ببینید، از اول تا آخر.

از روز اول تصمیم گرفتیم تمام محصولات فرهنگی کانون در عرصه دیجیال ( نرم افزار، سایت و وبلاگ ها ) را در این جشنواره شرکت دهیم.
مدتی بعد از اعلام راه اندازی سایت مذکور، این سایت در خبری با عنوان جالب " وضعیت نشر الکترونیک مشخص شد ! "  اعلام کرد که در نمایشگاه کتاب سال 86، محصولات الکترونیک عرضه نخواهد شد و تمام تولیدات نشر الکترونیک در یک نمایشگاه در اواخر اردیبهشت ماه عرضه خواهد شد.
تا اینکه خبر ضرورت ثبت نام متقاضیان شرکت در نمایشگاه مخابره شد.
تصمیم به ثبت نام گرفتیم، پس از چند روز پیگیری از طریق ایمیل، تلفن و ... در مورد وضعیت ثبت نام آثارمون، به یک باره مسئولین ثبت نام در یک تماس تلفنی فرمودند که حتما باید مدارک را به شخصه به دبیرخانه تحویل دهید و از طریق پست، دورنگار و ... قبول نیست. ( در یکی از تماس ها، مسئول ثبت نام اذعان نمود که فاکس مجموعه چند روز است که خراب هست، حالا شما تماس بگیر، شاید خدا کرد و کار کرد – فاکس دبیرخانه جشنواره در وزارت ارشاد رو میگما ) و بعد از یک روز تماس گرفتند که مهلت به اتمام رسیده است و دیگر اقدام به ارسال آثار نکنید.( قصد داشتیم نزدیک به 70 اثر را در این نمایشگاه عرضه کنیم، که قرار شده بود از هر اثر 4 نسخه برای بررسی ارسال شود که 280 سی دی، را باید ارسال می کردیم که خب بعد از تماس دوستان از ارسال پشیمان شده و تصمیم گرفتیم تا
نمایشگاه بین المللی قرآن کریم شرکت کنیم. )
خب تصمیم ما بر شرکت در نمایشگاه بین المللی قرآن کریم ماندگار بود تا اینکه دقیقا یک روز مانده به مهلت اتمام ثبت نام در جشنواره تیتر اولین خبر سایت جشنواره به عنوان خبر فوری، توجه من رو جلب کرد : " متقاضیان شرکت در نمایشگاه بین المللی قرآن کریم از میان شرکت کنندگان در جشنواره انتخاب می شوند. "
نا خودآگاه یادم به فوتبال، وقت اضافه و گل طلایی افتادم.

نکته جالب اینکه در خبرهای قبلی آخرین مهلت ارسال آثار برای شرکت در جشنواره، بیست اردیبهشت 1385، اعلام شده بود ( در این خبر )  و در خبری که به عنوان خبر فوری مطرح شده بود آخرین مهلت ارسال آثار حد اکثر تا ظهر چهارشنبه 19/02/86 اعلام گردید.
در کنار همه خوبی هایی که این عمل وزارت ارشاد و همچنین با توجه به اینکه همیشه کارهایی که قراره بار اول انجام بشه مشکلاتی داره، تعداد زیادی ناهماهنگی و کارها و اعلام های دقیقه نودی باعث می شه که جدی دل آدم برای صنعت
IT کشور بسوزه.
خیلی نمونه های دیگه ای از این نوع مدیریت های دقیقه نودی در جامعه می بینیم، در حوزه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و...

برای اطلاع بیشتر تیتر وار تعدادی از نکات دقت برانگیز نمایشگاه رو عرض میکنم :

-         هزینه گرفتن غرفه، متری 35 هزار تومان اعلام شده بود که در سایت اعلام شده بود بنا به صلاحدید تخفیفاتی داده میشود، بدون ذکر هیچ معیاری برای مشخص شدن تخفیفات

-         محل قرار گرفتن غرفه ها اعلام نشده بود، و این عدم اعلام، زمینه رو برای انواع استفاده از رانت و رفاقت و نفوذ برای گرفتن مکان های بهتر فراهم میکنه. ( قائل نیستم اهل استفاده از رانت هستند، منظورم اینه که زمینه باز میشه )

-         ...

امیدوارم که دوستانی که توانستند با گذشتن از تمامی مشکلات نمایشگاه در این نمایشگاه شرکت کنند، با نمایشگاهی منظم، از پیش برنامه ریزی شده و.. مواجه باشند.
ببخشید که طولانی شد.
سعی میکنم دفعات بعدی کمتر بنویسم.
امیدوارم موضوع بعدی به نام " ازدواج فرهنگی " رو حتما بخونید.
موفق و موید باشید.
 

---------------------

پ . ن : گل طلایی رو که حتما میدونین چیه ؟ همون قانونی که هر کی بتونه یه گل بعد از اتمام بازی و در وقت اضافه بزنه، برنده میشه منظورمه !

-----------------

خبر تکمیلی :

صبح روز پنجشنبه تماس گرفتند که می خواهیم براتون کارت ورود به غرفه صادر کنیم،‏ اطلاعاتتون رو بدید !!!!

ما نه برای گرفتن غرفه ثبت نام کردیم‏!

نه پول دادیم‏!

نه نمونه آثارمون رو ارسال کردیم !

چقدر ما رو دوست دارن اینا !!!

وزارت ارشاد دوست داشتنتیه باحال‏! دوستت دارم...


 نوشته شده توسط رهرو در چهارشنبه 86/2/19 و ساعت 12:8 عصر | نظرات دیگران()

به نام خدا

للحق

مدت زیادیه - شاید خنده دار باشه ولی حدود 2 سال - که میخوام وبلاگ شخصی راه بندازم.

خب مشکلاتی پیش رو میومد. البته راستش اصل مشکلات، تنبلی و بی برنامگی خودم بود و بقیه بهونه به هر حال از امروز شروع کردم.

فعلا با پارسی بلاگ شروع کردم تا انشاالله نسخه جدید سایت رهپویان که راه افتاد، وبلاگ مدیر سایت رو در ادامه این وبلاگ فعال خواهم کرد. ( اگر خدا بخواهد و زنده باشم و... )

قصد دارم از همه چیز بنویسم، از دین و دینداری و دینداران، سیاست و فرهنگ، اجتماع و مردم، کامپیوتر و IT، رسانه و هنر و هر چیزی که عقلم بکشه...

تا خدا چی بخواد


 نوشته شده توسط رهرو در دوشنبه 86/2/17 و ساعت 12:44 عصر | نظرات دیگران()

 لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نقل مکان
[عناوین آرشیوشده]